صد ساعت با فیدل (بخش سوم)
ا. م. شیزلی ا. م. شیزلی

- آیا سیاست خارجی دولت آقای جرج دبلیو بوش را «میلیتاریستی» یا «خطرناک» برای همه جهان و کوبا ارزیابی می کنید؟

- کوبا، همانطور که به شما گفتم، اولین کشوری بود که، در ۱۱ سپتامبر سال ٢۰۰۱، با مردم آمریکا اعلام همبستگی کرد؛ همچنین، در مورد پیامدهای سیاستهای خطرناک ایالات متحده آمریکا که راستگرایان افراطی با قبضه حاکمیت بطرق فریبکاران در ژانویه سال ٢۰۰۱، اعمال می کنند، به جهان هشدار داد. سیاست آقای بوش نتیجه اقدامات تروریستی اعضای سازمان بنیادگرایان برعلیه مردم آمریکا نیست. بخصوص اینکه، سازمان مورد نظر، در خدمت دولتهای سابق آمریکا بود. من یقین دارم این محصول محاسبه چائیده، بهانه ای است برای تجدید تجهزات جنگی و هزینه های هنگفتی که همان وقت، بعد از پایان «جنگ سرد» و مدت زیادی پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر، برای تسلیحات صرف شد. حادثه یازدهم آن ماه شوم سال ٢۰۰۱، مستمسک مطلوبی برای اجرای آن طرح بود. این مسئله را رئیس جمهور بوش، ٢۰ سپتامبر همان سال در کنگره  در واشینگتن، ٩ روز بعد از وقوع حادثه فاجعه بار، علنا اعلام کرد. او با توسل به ترمینولوژی عجیب، «عدالت بی پایان» را هدف جنگی خواند که می تواند دائمی باشد. او گفت:« کشور فقط در انتظار یک جنگ نیست، ما، کارزاری طولانی و بی سابقه در تاریخ خود در پیش داریم»؛ «ما به هر سلاحی که ضرورت ایجاب کند، دست خواهیم برد»؛ «مردم همه کشورها باید تصمیم بگیرند: یا باید در کنار ما قرار گیرند، یا در کنار تروریستها»؛ «من از نیروهای مسلح خواستم به حالت آماده باش در آیند و این هم دلیل دارد؛ آن ساعت که باید دست بکار شویم، نزدیک است»؛ «این جنگ، جنگ تمدن است»؛ «دستاوردهای زمان ما و امید همه زمانها، بخود ما بستگی دارد»؛ «ما می دانیم این مناقشه به چه سمتی خواهد رفت، ما می دانیم سرانجام آن، چه خواهد شد<...> و می دانیم که خدا بیطرف نیست». اینها، گفته های یک مقام دولتی است یا یک بنیادگرای غیرقابل کنترل؟ دو روز بعد، روز ٢٢ سپتامبر، کوبا این سخنان را بعنوان طرح بارز ایده دیکتاتوری نظامی به سرپرستی خشن ترین نیروها، در شرایط بی قانونی و عدم موجودیت هر گونه سازمان بین المللی اعلام کرد.

- شما از سوءقصد به حان خویش بیم دارید؟

- دوست نزدیک و مشاور رئیس جمهور بوش بنام لینکلن بیاس- بالارت، نامی که اصلا برازنده اش نیست، در سال ٢۰۰٣ در مصاحبه با کانال تلویزیونی میامی در رابطه با من این سخنان مرموز را بر زبان آورد: «نمی توانم وارد جزئیات شوم، ولی ما، سعی می کنیم این دایره تبه کار را درهم بشکنیم».

او از کدامین متد «درهم شکستن دایره تبه کار» حرف می زند؟ برای از میان برداشتن فیزیکی من، همانطور که رئیس جمهور بوش پیش از انتخابات در میامی قول داد، از پیشرفته ترین متدهائی که ایجاد کرده اند، استفاده خواهند کرد؟ اگر اینطور است، مطلقا ناراحتم نمی کند. هر چند فکر می کنم که آنها واقعا باز هم تلاش می کنند به من سوءقصد نمایند. روشن است که، آنها می خواهند چاوز را بکشند. فکر می کنند که اگر مرا بکشند، مسئله وی نیز حل خواهد شد. لیکن، آنها نمی توانند ایده ای را که در تمام عمر بخاطر آن مبارزه کرده ام، بکشند و آن مدتهای مدید زندگی خواهد کرد. در همین رابطه، ما تدابیر احتیاطی را تقویت نمودیم. اما، الآن که با شما صحبت می کنم هیچ تدبیر احتیاطی اتخاذ نشده است، زیرا من در اینجا، در میان خلق زندگی می کنم.

آنچه که به حمله نظامی به کشور ما مربوط می شود، آن جنگی که در سال ۱٩۵٩ و یا سال ۱٩٦۱، یا هنگام بروز بحران اکتبر و بعد از آن  می توانستند آغاز کنند، امروز قطعا غیر ممکن است. آن وقت ارتش در مقابل ارتش می جنگید. ما در این باره با شما صحبت کردیم و مفهوم «جنگ همه خلقی» را روشن کردیم؛ طبق درک آکادمیک کهنه، فرض کنید ما شش لشکر داریم و آمریکائیها یک صد و یا به قدر دلخواه شان ارتشی دارند. در جنگهای کلاسیک، مردم همانطور که حوادث حنگی را از CNN تماشا می کنند، نظاره گر جنگ هستند و در آن شرکت نمی کنند. دشمن از واحدهای نظامی بسیاری برخوردار است، واهدهای تو را در هم می شکند. دشمن تکنولوژی زیادی در اختیار دارد، او در هوا و غیره برتری دارد و اگر بخواهی با استفاده از تاکتیکهای کلاسیک از میهن خود دفاع کنی، مغلوب خواهی شد. به شما گفتم که ما، این مسئله را بسیار بهتر از دیگران می فهمیم. ما چند بار این موضوع را بررسی کرده ایم. زیرا، مدتها پیش، پس از بحران اکتبر، می دانیم که، در صورت حمله به کوبا، ما باید به تنهائی طوری بجنگیم که حتی یک گلوله هم به خاک کشور ما نیافتد. ما از مدتها پیش به این مسئله آگاهیم. بدین سبب، ما جنگ عموم خلقی و سازماندهی همه خلق را مورد توجه قرار دادیم. این مسئله ثابت شده ای است که، هیچ نیروئی نمی تواند خلق مبارز را در هم بشکند...

- نه تنها کوبائیها حتی، مردم بسیاری از کشورهای جهان، شما را دوست دارند و به شما عشق می ورزند؛ سفر شما به آرژانتین  در سال ٢۰۰٣، این مسئله بطور برجسته نشان داد.

- میل دارم تنها به کوبا محدود کنیم.

- آرژانتین را همه دیدند و خود من، شاهد تظاهرات خلق اکوادور درسال ٢۰۰٣، به طرفداری از شما بودم. در عین حال، شما یکی از آن کسانی هستید که مخالفان و دشمنان زیادی هم دارید که شما را به «دیکتاتوری خشن» متهم می سازند. چه توضیحی در باره این همه عشق و نفرت می توانید بدهید؟

- می بینید که، من هیچ وقت به این مسئله فکر نکردم. من در آرامش مطلق زندگی می کنم. می توانم بگویم که، نفرت از من دلایل ایدئولوژیک دارد. بخاطر شکست حملات و یا توانائی مقاومت خلقی کوچک در مقابل یک نیروی بسیار قدرتمند که برای نابودی ما تلاش می کرد، از من متنفرند. ولیکن، ژاپنی ها حق ندارند از من بیزار باشند. آخر، هیروشیما و ناکازاکی را من بمباران نکرده ام، من باعث مرگ حتی یک نفر ژاپنی در هیچ نقط کره زمین نشده ام. یعنی، ژاپنی ها به هیچوجه حق ندارند نسبت به من کینه داشته باشند، آنها حداکثر می توانند بی تفاوتی نشان دهند.

برخی کشورهای آمریکای لاتین، ایالات متحده آمریکا از من متنفرند و آن، نتیجه تبلیغات خصمانه ای است که قصد توقف ندارد. من در مورد چند حادثه به شما گفتم. توجه داشته باشید که اخیرا، در یک سند واقعا بیشرمانه، ما را «به استفاده غیرقانونی از مردم، استثمار جنسی کودکان متهم ساخته اند» و برای تحریکات و دامن زدن به تنفر بیشتر، کوبا را در لیست چنین کشورهائی وارد کرده اند.

نمی دانم به چه دلیل مرا دیکتاتور می شمارند. دیکتاتوری یعنی چه؟  دیکتاتور کسی است که از روی میل و اختیار خود تصمیم می گیرد، یک تنه و از بالای سر نهادهای دولتی و قانونی عمل می کند. در این صورت، می توان پاپ یوهان پاول دوم را که همیشه مخالف جنگ بود، دیکتاتور و بر عکس، بوش را مدافع صلح، دوست فقرا و دموکرات تر از همه رهبران نامید. این است نظر کشورهای رشد یافته اروپائی نسبت به مسئله دیکتاتوری. اما، این واقعیت از نظر دور می ماند که، بوش می تواند بدون مشورت با هیچ کس، تصمیم بگیرد؛ او حتی می تواند بدون کسب تکلیف از سنا، از مجلس نمایندگان و حتی، بدون نظرخواهی از کابینه خود، جنگ اتمی راه اندازد. امپراطورهای روم هم به اندازه رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا اقتدار نداشتند. صدور فرامین نهائی و حل کننده در حیطه اختیار رئیس جمهور است. صلاحیت او بمراتب بیشتر از اختیارات من می باشد.

من به تنهائی تصمیم نمی گیرم. در کشور ما حتی نهاد ریاست جمهوری وجود ندارد. ما، شورای دولتی داریم که وظایف مشخصی دارد و من رهبر آن هستم. در کشور ما، تصمیمات اصلی و مهم، بعد از بحث، بررسی و با نظر جمعی، نهائی می شود. ما همیشه ارگان رهبری جمعی داشته ایم و مدیریت جمعی بوده است. در کشور ما، من حق ندارم وزرا، سفیران و یا مهمترین مقامات دولتی را تعیین کنم. بلی، من بدلایل تاریخی از اعتبار و قدرت تأثیرگذاری برخوردارم ولی، من دستور نمی دهم و احکام دولتی صادر نمی کنم.

آنچه که به مسئله خشونت بر می گردد، در واقعیت امر، من فکر می کنم کسی را که همه زندگی خود را در راه مبارزه برعلیه بی عدالتی، خدمت به دیگران و مبارزه در راه سعادت آنها صرف کرده است، کسی را که، این کیفیتها را اعلان کرده و عملا تحقق بخشیده است، چگونه می توان به خشن بودن متهم ساخت؟

- یک پرسش جدی دیگر هم دارم. شما در اطراف خود دوستان بسیار پایدار و صمیمی دارید، در عین حال، برخی دوستان نیز به شما خیانت کردند. چه احساسی نسبت به خیانت دارید؟

- باید بگویم که، من در زندگی خود با حداقل خیانت مواجه شده ام، واقعا حداقل. در یک موقعیت مشخصی، شاهد خیانت یک راهنما بودم که ما را همراهی می کرد. او را دستگیر کردند، در اسارت ارتش باتیستا بود. او، تفاوت بین ارتش کوچک ما و ارتش پرابهت و مجهز به تکنولوژی و نیرو را می دید. به وی پول وعده دادند. البته این، بزرگترین خیانت بود ولی، تنها مورد در مبارزه ما، نبود.

- خیانت سیاسی هم بود؟

- بلی. سعی می کنم مهمترین ها را بخاطر بیاورم...

- مثلا؛ کارلوس فرانکی، اوبرتو ماتوس، مانوئل اور- روتیا...

- می دانید، کارلوس فرانکی دوست من نبود. من در سیئرا- ماسترو با کارلوس فرانکی آشنا شدم. فرانکی را سازمان بعد از شکست اعتصاب ماه آوریل سال ۱٩۵٨ در نتیجه تاکتیک نادرست«جنبش ٢٦ ژوئیه»، از جلگه اعزام کرد. به شما گفتم. پس از این شکست هولناک، او را به کوه، در سیئرا فرستادند. فرانکی روزنامه کوچکی را که سازمان تأسیس کرده بود، اداره می کرد؛ او قبلا کمونیست بود، رهبری «جنبش» ما در دوره معینی کمونیستهای سابق را به عضویت می پذیرفت. واقعا هم، هیچ چیزی بدتر از خیانت نیست. برخیها بیشتر از هر کسی از کمونیستهای سابق بیزار بودند. نمی توان گفت که آنها با کفایت تر از همه بودند، بلکه، اشتباهات زیادی هم داشتند. آنها در راه آرمانهای زحمتکشان مبارزه می کردند. مبارزه آنها در چهارچوب مسائل اقتصادی محدود می شد. از آنها بیش از این هم انتظار نداشتیم، زیرا زمان، زمان «جنگ سرد» و مک کارتیسم بود. کمونیست بودن، بمعنی پذیرا شدن بدبختی ها بود، اما علیرغم این، عده برجسته، مشهور و صادق آنها در کوبا بیش از یکصد هزار نفر بود. آنها مشکل دیگری داشتند و آن سکتاریسم، بمفهوم مشخص کلمه، اوپورتونیسم ناشی از سکتاریسم بود. برخی از آنها با این اصل زندگی می کردند که: بگذار این خرده بورژواهای «٢٦ ژوئیه» بجنگند، در پایان جنگ، ما به  حاکمیت خواهیم رسید.

ما با ضد کمونیسم هار که در اذهان مردم رسوب کرده بود، چگونه مبارزه کردیم؟ در برخی موارد ضدیت با کمونیسم، بهانه ای بود برای ترک خدمت، و گریز از خدمت در واقع بر اساس ذهنیت خود عناصر خرده بورژوائی را در خود داشت و شعور آنها مسموم شده بود. توده ها نیز از آگاهی و فرهنگ سوسیالیستی، محروم بودند. این آگاهیها بواسطه قوانین، نمونه ها و روشنگریهای دائمی ارتقاء داده شد. ٩۰ درصد رفقای مبارز ما، کمونیست نبودند و به حزب کمونیست تعلق نداشتند. شمار آنها در میان رزمندگان و فرماندهان هم زیاد نبود... کسانی مثل چه و من، خودمان به کمونیسم رسیدیم. از میان آنهائی که حزب فرستاده بود، برخیها واقعا خوب و مقاوم بودند. ٩۰ درصد فرماندهان، به «جنبش ٢٦ ژوئیه» تعلق داشتند و اساسا هیچیک از آنها خیانت نکردند. ٩۰ درصد آنها انقلاب را همراهی کردند و در روند انقلاب جان باختند.

به این ترتیب، من چندان هم با خیانت آشنا نیستم. اوبرتو ماتوس در اوج جنگ منفصل شد. من زیاد ناراحت نشدم. من او را میشناختم. جاه طلبی و باطن سرمایه دارانه او از قبل مشهود بود. یعنی، او در حمله به پادگان مونکادا و «گرانما» شرکت نداشت. همه آنهائی که، به پادگان مونکادا و «گرانما» حمله کردند، مثل چه، کامیلو، رائول، آلمیدا و بسیاری دیگر، متحد شدند ولی، اوبرتو ماتوس در صف این رزمندگان نیایستاد.

مانوئل اور- روتیا، خائن نبود. اور- روتیا، قاضی خوبی بود و ما در تلاش برای نشان دادن اینکه بخاطر کسب مقام و منزلت مبارزه نکرده ایم، زمانی که کار به انعقاد قرارداد نامعقول بین «جنبش ٢٦ ژوئیه» و نیروهای وابسته به دولت قبلی انجامید، پست ریاست جمهوری را به وی پیشنهاد کردیم. او خائن نبود، او نمونه تیپیک یک اوپورتونیست بود.

...می دانید، من حتی یک نفر دارای خصوصیات واقعا انقلابی را سراغ ندارم که، خیانت کرده باشد. مثلا؛ این یک فاجعه بود اگر می گفتند: چه خیانت کرد، رائول، خائن است، خووان آلمیدا، خائن است، رامیرو والدس، خائن است، هیلرمو گارسیا،دئتطزر  خائن است... همه فرماندهان ما- فرماندهی انقلاب، همه این انسانهای ارجمند، همه آنهائی که زنده ماندند، در حمله به پادگان مونکادا، در «گرانما» شرکت داشتند، در کوههای سیئرا ماسترو حضور داشتند و بدون لحظه ای تعلل، همه آن لحظات تعیین کننده را از سر گذراندند.

کادرهای تازه ای نیز پرورش یافته اند. بعنوان مثال، فلیپه پرس روکه را در نظر بگیریم. او در زمان پیروزی انقلاب، هنوز بدنیا نیامده بود. کادرهای جدید زیادی که از خونهای ریخته انقلابیون قهرمانان زاده شدند، پا به عرصه وجود گذاشته اند.

ما الآن کادرهای نظامی زیادی داریم که شایستگی خود را عملا نشان داده اند و ما هیچگاه شاهد خیانت واقعی نبوده ایم. در کشور ما، اوچوآ بخاطر رشوه خواری و فساد رسوائی به بار آورد. اوچوآ، از شعور و فرهنگ غنی برخوردار نبود ولی، متهور و داری سابقه مبارزاتی بود. من شایستگی های او را انکار نمی کنم. کرده او، برای ما دردآور بود. هر چند مسئله رامونه بی اهمیت نبود ولی، دشمن از هر واقعه ای هر قدر هم کم اهمیت، سوءاستفاده می کند.

- شما سیگاری قهاری بودید، زمانی در سالهای اول انقلاب، تقریبا همیشه با سیگار با ابهت هاوانا ظاهر می شدید. آیا از اینکه زیاد سیگار کشیدید، متأسف هستید؟

- اولا، پدرم خودم، آنجا، در بیران به من سیگار تعارف کرد. آنوقتها، ۱٤-۱۵ سال داشتم. من فراموش نمی کنم، اولین سیگار را با اینکه نمی دانستم چگونه باید کشید، کشیدم. خوشبختانه، هیچوقت دود را به درون ریه فرو ندادم، آن را بیرون میدادم. اما، هر قدر هم تلاش کنی، بداخل ریه نکشی، باز هم مقدار کمی نیکوتین به درون ریه راه می یابد.

بلی، شما درست می گوئید. من در زندگی خود زیاد سیگار کشیدم. تا بیست سال قبل تصمیم نگرفته بودم آن را ترک کنم. هیچ کس مرا مجبور نمی کرد. من خودم آن را کنار گذاشتم. من ترک این عادت را یک قربانی ضروری برای سلامتی خلق حساب می کردم. پس از آنهمه صحبتها در باره لزوم کاستن از وزن اضافی، زندگی کم تحرک و عادت به سیگار، مطمئن شدم که، بسود حفظ تندرستی عمومی، باید آخرین قربانی- ترک سیگار- را هم داد. باید خود را نمونه نشان داد. من سیگار را ترک کردم و دیگر هوس نمی کنم.

- شما با پشت سر گذشتن ٧٩ سال از عمر خویش، وقتی که به گذشته خود نگاه می کنید، از اینکه کاری را نتوانستید انجام دهید، متأسف نیستید؟

- فقط از این متأسفم که همه آنچه را که امروز برای ما روشن است اگر قبلا می دانستیم، آنوقت ما می توانستیم تمام کارهائی را که در مدت ٤٦ سال انجام داده ایم، در نصف این مدت به انجام برسانیم.

ـ...

* ادامه دارد


December 14th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی